ما عاشق ایده‌ آل‌ها و کمال‌ها می شویم و از نقصان ها می گریزیم. شاید تعجب کنید اگر بدانید معمولا انسان‌ها عاشق ‌یک موجود کامل و بدون نقص در ذهن خود می شوند و هنگامی که این تصویر ذهنی را منطبق با یک دختر یا یک پسردر ‌اطراف خود می‌کنند، به آن نام عشق می نهند. پس عشق به آن دختر آن وقتی رشد می یابد و قلب ما را به تپش وا ‌می دارد که او خود را منطبق با تصویر ذهنی ما ارائه دهد و هنگامی که به مرور او را متفاوت از ذهنیات خود ببینیم، ‌عشق ما رو به افول می رود.

اما اینکه تصویر ذهنی ما چگونه باید در بیرون شکل بگیرد و حفظ شود نیاز به تخصص و ‌منطق دارد، لذا عشق ما فوق عقل است، یعنی اینکه باید از مسیر عقلانی و منطقی گذر کند و بالاتر از تفکر خام ما ‌باشد، نه به عکس. پس اگر در زندگی به مرور دریافتیم همسرمان از زیر بار وظایف و مسئولیت‌های خود شانه ‌خالی می کند، لذت‌های خود را محور قرار می دهد وهنوز"من" بودن محور فکری اوست،‌ اینگونه می شود که کسالت ‌مزمن عشق رابه چشم خواهیم دید. از دیگر آفت‌هایی که ما به عشق می رسانیم، می توان به موارد زیر اشاره کرد.‌

عدم انعطاف پذیری

عدم انعطاف پذیری نسبت به مسائلی که در زندگی با آن روبرو هستیم. مثلا اگر تعصب روی روش و سلیقه های خود ‌داشته باشیم و به علاقه ها، سلیقه ها و شیوه های زندگی همسرمان مکرراً انتقاد کنیم یا از آن بدتر، اهانت کرده ‌یا به مسخره بگیریم.‌

کمال گرایی افراطی

از آنجا که ما ناخودآگاه عاشق "خوبی مطلق"، "مثبت مطلق" و"کمال مطلق" شده ایم و معشوق خود را آخر ‌معرفت و خوبی ارزیابی کرده ایم، به مرور این ارزیابی خطا، خود را به ما نشان می دهد و دچار مـشکـل مـی سازد. او‌هرگز نمی‌تواند انتظارات و توقعات ایده آل ما را بر آورده کند. او هم یک انسان مثل بقیه انسان‌هاست و بدیهی است که ‌نقاط ضعف زیادی نیز در کنار نقاط مثبت و نقاط قوت خود دارد.‌